آنکه صورت ظاهر را ببیند و به معنی یا باطن توجه نکند، ظاهربین، برای مثال هر که ماه ختن و سرو روانت گوید / او هنوز از رخ و بالای تو صورت بینی ست (سعدی۲ - ۳۷۳)
آنکه صورت ظاهر را ببیند و به معنی یا باطن توجه نکند، ظاهربین، برای مِثال هر که ماه ختن و سرو روانت گوید / او هنوز از رخ و بالای تو صورت بینی ست (سعدی۲ - ۳۷۳)
بینندۀ صورت. آنکه ظاهر را نگرد. آنکه معنی را درنیابد یا بدان توجه نکند. مقابل معنی بین. قشری: آنچه با صورت پرستان هری کردی عیان هیچ صورت بین ندارد ز آن معانی جز خبر. سنایی. هرکه ماه ختن و سرو روانت گوید او هنوز از قد و بالای تو صورت بین است. سعدی. بود دائم چون زبان خامه حرف ما یکی گرچه پیش چشم صورت بین دوتا بودیم ما. صائب
بینندۀ صورت. آنکه ظاهر را نگرد. آنکه معنی را درنیابد یا بدان توجه نکند. مقابل معنی بین. قشری: آنچه با صورت پرستان هری کردی عیان هیچ صورت بین ندارد ز آن معانی جز خبر. سنایی. هرکه ماه ختن و سرو روانت گوید او هنوز از قد و بالای تو صورت بین است. سعدی. بود دائم چون زبان خامه حرف ما یکی گرچه پیش چشم صورت بین دوتا بودیم ما. صائب
عبرت گیر: هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان ایوان مدائن را آئینۀ عبرت دان. خاقانی. چو ما را چشم عبرت بین تباه است کجا دانیم کاین گل یا گیاه است. نظامی
عبرت گیر: هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان ایوان مدائن را آئینۀ عبرت دان. خاقانی. چو ما را چشم عبرت بین تباه است کجا دانیم کاین گل یا گیاه است. نظامی
تحسر. حسرت کشیدن. تمنا کردن. (مجموعۀ مترادفات ص 123) : بلکه زان مستان که چون می میخورند عقلهای پخته حسرت می برند. مولوی. که همچون پدر خواهد این سفله مرد که نعمت رها کرد و حسرت ببرد. سعدی. تأثیر خفته است بخاک درت شبی حسرت کجا به بستر شبخواب میبرد. محسن تأثیر (از آنندراج). به تلخی مردنست و هر سر مو حسرتی بردن که اسباب خلاصی در گرفتاران شود پیدا. واله هروی (از آنندراج). به شب نشینی زندانیان برم حسرت که نقل مجلسشان حلقه های زنجیر است. (از اشعار دوران انقلاب مشروطه)
تحسر. حسرت کشیدن. تمنا کردن. (مجموعۀ مترادفات ص 123) : بلکه زان مستان که چون می میخورند عقلهای پخته حسرت می برند. مولوی. که همچون پدر خواهد این سفله مرد که نعمت رها کرد و حسرت ببرد. سعدی. تأثیر خفته است بخاک درت شبی حسرت کجا به بستر شبخواب میبرد. محسن تأثیر (از آنندراج). به تلخی مردنست و هر سر مو حسرتی بردن که اسباب خلاصی در گرفتاران شود پیدا. واله هروی (از آنندراج). به شب نشینی زندانیان برم حسرت که نقل مجلسشان حلقه های زنجیر است. (از اشعار دوران انقلاب مشروطه)